-

گر چه می گویند این دنیا به غیر از خواب نیست

ای اجل! مهمان نوازی کن کـــه دیگر تاب نیست

 

بین ماهـی های اقیـانـوس و ماهـی هــای تُنگ

هیچ فرقی نیست وقتی چاره ای جزآب نیست

 

زورق ِ  آواره ! در  زیبـــایـــی ِ دریــــــا نمـــان

این هم آغوشی جدا از غفلت گرداب نیست

 

ما رعیتها کجـــا محصول باغستان کجــــا؟

روستای سیبهای سرخ بیارباب نیست

 

ای پلنـگ  از  کــــوه  بالا  رفتنت  بیهوده  است

از کمین بیرون مزن، امشب شب مهتاب نیست

 

در نمازت شعر میخوانی و میرقصی،دریغ!

جای این دیوانگــی ها گوشه محـــراب نیست

 

گردبادی مثل تو یک عمر سرگردان چیست؟

گوهری مانند مرگ اینقدر هم نایاب نیست!...


اثر: فاضل نظری


تاريخ : 9 / 12 / 1393برچسب:, | نویسنده : یار دبستانی|

اما کم و بسیار! چه یک بار چه صد بار

تسبیح تو ای شیخ رسیده‌ست به تکرار

 

سنگی سر خود را به سر سنگ دگر زد

صد مرتبه بردار سر از سجده و بگذار

 

از فلسفه تا سفسطه یک عمر دویدم

آخر نه به اقرار رسیدم نه به انکار

 

در وقت قنوتم به کف آیینه گرفتم

جز رنگ ریا هیچ نمانده است به رخسار

 

تنهایی خود را به چهار آینه دیدم

بیزارم، بیزارم، بیزارم، بیزار

 

ای عشق مگر پاسخ این فال تو باشی

مشت همه را باز کن، ای کاشف اسرار


اثر: فاضل نظری


تاريخ : 9 / 12 / 1393برچسب:, | نویسنده : یار دبستانی|

همين كه نعش درختي به باغ مي‌افتد

بهانه باز به دست اجاق مي‌اقتد

حكايت من و دنيا يتان حكايت آن

پرنده ايست كه به باتلاق مي‌افتد

عجب عدالت تلخي كه شادماني‌ها

فقط براي شما اتفاق مي‌افتد 

تمام سهم من از روشني همان نوريست

كه از چراغ شما در اتاق مي‌افتد

به زور جاذبه سيب از درخت چيده زمين

چه ميوه‌اي ز سر اشتياق مي‌افتد

هميشه همره هابيل بوده قابيلي

ميان ما و شما كي فراق مي‌افتد؟

                                                     فاضل نظری


اثر: فاضل نظری


تاريخ : 24 / 1 / 1393برچسب:, | نویسنده : یار دبستانی|


با زبانی سوخته در وحشت کابوس‌ها

قصه از خورشید می‌بافیم ما فانوس‌ها

کورسویی از خدا مانده است و پنهان کرده‌ایم

در شکاف دخمه ی این شهر دقیانوس ها

آفتابی نیست اما طبل نوبت می‌زنند

آسمان خواب است در بیداری ناقوس‌ها

جاده آنک در هوار مه گم است اما هنوز

می دمند آوارگان بی جهت بر کوس‌ها

پشت این رنگین کمان نور، حشر سایه‌هاست

پرده بردارید از پای این طاووس ها

دست بردارید از ما آی عیسایان کذب

دردهای ما شمایید آی جالینوس ها!

انتخابت چیست حالا؟ ماهی کوچک بگو!

تنگ و این کابوس ها؟ دریا و اختاپوس ها؟

                                                              فاضل نظری


اثر: فاضل نظری


تاريخ : 24 / 1 / 1393برچسب:کابوس, آسمان, آفتاب, سایه, طاوس, فانوس, | نویسنده : یار دبستانی|

 

شاهرگ‌های زمین از داغ باران پر شده ست

آسمانا! کاسه ی صبر درختان پر شده ست

 زندگی چون ساعت شماطه داره کهنه ای

از توقف ها و رفتن های یکسان پر شده ست

چای می نوشم که با غفلت فراموشت کنم

چای می نوشم ولی از اشک،فنجان پر شده ست

 بس که گل هایم به گور دسته جمعی رفته اند

دیگر از گل های پرپر خاک گلدان پر شده ست

دوک نخ ریسی بیاور یوسف مصری ببر

شهر از بازار یوسف های ارزان پر شده ست

 شهر گفتم!؟ شهر! آری شهر! شهر

از خیابان! از خیابان! از خیابان پر شده ست


اثر: فاضل نظری


تاريخ : 10 / 4 / 1392برچسب:شهر, آسمان, شاهرگ, زمین, | نویسنده : یار دبستانی|

زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرار در تکرار پایانی نمی بینم
 
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویشتن جز گردی به دامانی نمی بینم
 
چه بر ما رفته است ای عمر ؟ ای یاقوت بی قیمت !
که غیر از مرگ گردنبند ارزانی نمی بینم
 
زمین از دلبران خالی ست یا من چشم و دل سیرم ؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
 
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم.


اثر: فاضل نظری


تاريخ : 16 / 4 / 1391برچسب:, | نویسنده : یار دبستانی|

از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند
 تا کاج جشن‏های زمستانی‌ات کنند
 
پوشانده‌اند صبح تو را «ابرهای تار»
تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند
 
یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می‌برند که زندانی‌ات کنند !
 
ای گل گمان مکن به شب جشن می‌روی
شاید به خاک مرده‌ای ارزانی‌ات کنند
 
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه‌ای بترس که شیطانی‌ات کنند 
 
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه‌ای است که قربانی‌ات کنند!

 


اثر: فاضل نظری


تاريخ : 13 / 4 / 1391برچسب:, | نویسنده : یار دبستانی|

 

این طرف مشتی صدف آنجا کمی گل ریخته
موج، ماهیهای عاشق را به ساحل ریخته
 
بعد از این در جام من تصویر ابر تیره‌ ایست
بعد از این در جام دریا ماه کامل ریخته
 
مرگ حق دارد که از من روی برگردانده است
زندگی در کام من زهر هلاهل ریخته
 
هر چه دام افکندم، آهوها گریزان‌تر شدند
حال صدها دام دیگر در مقابل ریخته
 
هیچ راهی جز به دام افتادن صیاد نیست
هر کجا پا می‌گذارم دامنی دل ریخته
 
زاهدی با کوزه‌ای خالی ز دریا بازگشت
گفت خون عاشقان منزل به منزل ریخته!

 


اثر: فاضل نظری


تاريخ : 13 / 4 / 1391برچسب:, | نویسنده : یار دبستانی|

 

به نسیمی همة راه به هم می‌ریزد
کی دل سنگ تو را آه به هم می‌ریزد
 
سنگ در برکه می‌اندازم و می‌‌پندارم
با همین سنگ زدن، ماه به هم می‌ریزد
 
عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است
گاه می‌ماند و ناگاه به هم می‌ریزد
 
آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است
عشق یک لحظه کوتاه به هم می‌ریزد
 
آه، یک روز همین آه تو را می‌گیرد
گاه یک کوه به یک کاه به هم می‌ریزد

 


اثر: فاضل نظری


تاريخ : 13 / 4 / 1391برچسب:, | نویسنده : یار دبستانی|


از صلح مي‌گويند يا از جنگ مي‌خوانند؟!
ديوانه‌ها آواز بي‌آهنگ مي‌خوانند
گاهي قناريها اگر در باغ هم باشند
مانند مرغان قفس دلتنگ مي‌خوانند
كنج قفس مي‌ميرم و اين خلق بازرگان
چون قصه‌ها مرگ مرا نيرنگ مي‌دانند
سنگم به بدنامي زنند اكنون ولي روزي
نام مرا با اشك روي سنگ مي‌خوانند
اين ماهي افتاده در تنگ تماشا را
پس كي به آن درياي آبي‌رنگ مي‌خوانند
 


اثر: فاضل نظری


تاريخ : 13 / 4 / 1391برچسب:, | نویسنده : یار دبستانی|

كبرياي توبه را بشكن پشيماني بس است
از جواهرخانه خالي نگهباني بس است
ترس جاي عشق جولان داد و شك جاي يقين
آبروداري كن اي زاهد مسلماني بس است
خلق دلسنگ‌اند و من آيينه با خود مي‌برم
بشكنيدم دوستان دشنام پنهاني بس است
يوسف از تعبير خواب مصريان دلسرد شد
هفتصد سال است مي‌بارد! فراواني بس است
نسل پشت نسل تنها امتحان پس مي‌دهيم
ديگر انساني نخواهد بود قرباني بس است
بر سر خوان تو تنها كفر نعمت مي‌كنيم
سفره‌ات را جمع كن اي عشق مهماني بس است!
 


اثر: فاضل نظری


تاريخ : 13 / 4 / 1391برچسب:, | نویسنده : یار دبستانی|

به‌تنهایی گرفتارند مشتی بی‌پناه اینجا
مسافرخانه رنج است یا تبعیدگاه اینجا
 
 
غرض رنجیدن ما بود از دنیا که حاصل شد
مکن عمر مرا ای عشق بیش از این تباه اینجا
 
 
برای چرخش این آسیاب کهنة دل سنگ
به خون خویش می‌غلتند صدها بی‌گناه اینجا
 
 
نشان خانه خود را در این صحرای سردرگم
بپرس از کاروانهایی که گم کردند راه اینجا
 
 
اگر شادی سراغ از من بگیرد جای حیرت نیست
نشان می‌جوید از من تا نیاید اشتباه اینجا
 
 
تو زیبایی و زیبایی در اینجا کم گناهی نیست
هزاران سنگ خواهد خورد در مرداب ماه اینجا


اثر: فاضل نظری


تاريخ : 13 / 4 / 1391برچسب:, | نویسنده : یار دبستانی|

 

 
و عمر شیشه عطر است، پس نمی ماند
پرنده تا به ابد در قفس نمی ماند
 
مگو که خاطرت از حرف من مکدر شد
که روی آینه جای نفس نمی ماند
 
طلای اصل و بدل آنچنان یکی شده اند
که عشق جز به هوای هوس نمی ماند
 
مرا چه دوست چه دشمن ز دست او برهان
که این طبیب به فریادرس نمی ماند
 
من و تو در سفر عشق دیر فهمیدیم
قطار منتظر هیچ کس نمی ماند

 

 


اثر: فاضل نظری


تاريخ : 13 / 4 / 1391برچسب:, | نویسنده : یار دبستانی|

بعد یک سال بهار آمده، می بینی که؟
باز تکرار به بار آمده، می بینی که؟
 
 سبزی سجده ی ما را به لبی سرخ فروخت
عقل با عشق کنار آمده، می بینی که؟
 
 آن که عمری به کمین بود، به دام افتاده
چشم آهو به شکار آمده، می بینی که؟
 
حمد هم از لب سرخ تو شنیدن دارد
گل سرخی به مزار آمده، می بینی که؟
 
 غنچه ای مژده ی پژمردن خود را آورد
بعد یک سال بهار آمده، می بینی که؟


اثر: فاضل نظری


تاريخ : 13 / 4 / 1391برچسب:, | نویسنده : یار دبستانی|

صفحه قبل 1 صفحه بعد

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • ایف آی دی